پرونده هستهای بهانه است
اظهارات مهم رهبر انقلاب در جمع مسئولان
جلسه بسیار مهم و کمنظیرى است. مسئولان طراز اول جمهورى اسلامى، از نمایندگان و اعضاى دولت و مدیران ارشد، همه تقریباً در اینجا تشریف دارند. اساس جلسه هم بر صمیمیت و همدلى و انس مسئولان کشور با یکدیگر است. امروز جناب آقاى خاتمى مطالب بسیار خوبى بیان کردند و ما هم مطالبى عرض مىکنیم. اساس این است که ما از فضاى ماه رمضان و پیوند دلها با یکدیگر به برکت معنویت ماه رمضان، حداکثر استفاده را بکنیم و براى ادامه حرکتِ همراه با عزم و اراده و آگاهى به جلو، نیرو بگیریم.
براى اینکه از فضاى ماه مبارک بهرهمند شویم، این حدیث را عرض مىکنم و اندکى درباره آن صحبت مىکنم. حدیث صحیح معتبر از پیغمبر اکرم (صلّىاللَّهعلیهوالهوسلّم) این است: «الصّوم جنّة من النّار»؛ روزه، سپر آتش است. از طرق اهل سنت هم همین مضمون با الفاظ مختلف نقل شده است؛ از جمله این لفظ: «الصّیام جنّة العبد المؤمن یوم القیامة کما یقى احدکم سلاحه فى الدّنیا»؛ همچنانکه شما در دنیا با سلاح و وسیله دفاعىِ خودتان از خود دفاع مىکنید، در آخرت هم بهوسیله روزه از خودتان در مقابل تعرض آتش دوزخ دفاع مىکنید.خصوصیت روزه چیست که تعبیر «جنّة من النّار» درباره آن بیان شده است؟ خصوصیت روزه عبارت است از کفّ نفس. روزه، مظهر کفّ نفس است؛ «و نهى النّفس عن الهوى». مظهر صبر در مقابل گناه و غلبه مشتهیات، روزه است. لذا در روایات، ذیل آیه شریفه «واستعینوا بالصّبر و الصّلاة» صبر را به روزه تعبیر کردهاند. روزه، مظهر گذشت از خواستههاست. اگرچه زمانِ روزه محدود است ـ چند ساعت در روز، آن هم چند روز در سال ـ لیکن به صورت نمادین، یک حرکت اساسى براى انسان است. چرا؟ چون هواهاى نفسانى و هوسها و مشتهیات و خواستهاى نفس، همان مسیرى است که انسان را به گناه مىرساند. اینطور نیست که مشتهیات نفسانى با گناه ملازم و از یکدیگر اجتنابناپذیر باشند؛ نه، بعضى از مشتهیات نفسانى هم حلال است. اما اینکه انسان دهنه نفس را بردارد، نفس خود را بىمهار و بىدهنه رها کند و اسیر مشتهیات آن شود، همان چیزى است که امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در نهجالبلاغه فرمودند: «حمل علیها اهلها»؛ او را روى اسب سرکشى انداختهاند که دهنه آن دست این شخص نیست و اسب سرکش هم او را مىبرد به پرتگاه پرتاب مىکند. هواى نفسانى انسان را به سمت گناهان مىکِشد.
گناهان، صورت مُلکى عذاب الهى هستند؛ صورت دنیایىِ عذاب الهى هم همین گناهانند. اینکه در آیه شریفه مىفرماید: «انّ الّذین یأکلون اموال الیتامى ظلما انّما یأکلون فى بطونهم نارا» معنایش همین است؛ یعنى شما وقتى کسى را که مال یتیم مىخورد، نگاه مىکنید، ظاهر قضیه این است که مالى را بلعید و حرامى به کیسه خود زد؛ اما باطن قضیه این است که او دارد در درونِ خودش آتش تعبیه مىکند؛ این همان آتش جهنم است. کسى که لذت حرامى را در اینجا آزمایش مىکند، این لذت، صورت ظاهر قضیه است؛ باطن قضیه در آن حیات واقعى آشکار مىشود؛ آن جایى که پردههاى اوهام از جلوى چشم انسان فرو مىافتد و حقایق در مقابل او آشکار مىشود؛ «هنالک تبلو کل نفس ما اسلفت». آن روز همین لذتِ اینجایى و دنیایى عبارت است از یک عذاب و شکنجه دوزخى. آن روز، روزى است که واقعیات و حقایق، خود را آشکار مىکنند ـ «هنالک تبلو کل نفس ما اسلفت» ـ و آنچه را که انسان انجام داده است، حقایق و بطون و ملکات آن در آنجا آشکار مىشود. روح ما، ملکات ما و حقایق وجودى ما هم در آنجا خودش را نشان مىدهد. مولوى مىگوید:
اى دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزى از این خواب گران
پنجه درندهای که یوسفها را در اینجا مىدرد و انسانهاى مظلوم را زیر پا له مىکند، باطنش گرگ است؛ انسان نیست. این باطن در آنجا خودش را نشان مىدهد و ظاهر مىشود. ما نباید قیامت را فراموش کنیم؛ قیامت واقعه عظیمى است. ما باید همیشه یاد قیامت را در ذهن خود داشته باشیم و از قیامت بترسیم.
آیه شریفه درباره قیامت مىفرماید: «یستعجل بها الّذین لا یؤمنون بها والّذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ». کفار قریش به پیغمبر مىگفتند قیامت و جهنمى که ما را از آن مىترسانى، کجاست؟ قرآن مىفرماید: «والّذین امنوا مشفقون منها»؛ کسانىکه ایمان دارند، از قیامت بیمناکند. قیامت حقیقتاً اینگونه است. باید از قیامت ترسناک بود، باید قیامت را از یاد نبرد؛ این ضامن حفظ ماست. قیامت، روز عرضه شدن بر خداست؛ «و عرضوا على ربّک صفّا». انسان با حقیقت خود، با باطن قلب خود، با ملکات راسخه نفس خود، در مقابل خداى متعال آشکار مىشود. اینجا هم خداى متعال باطن ما را مىبیند، اما آنجا دیگر هیچ پردهپوشىیى وجود ندارد؛ خود ما هم مىفهمیم و مىبینیم؛ خود ما هم خود را محکوم مىکنیم. روز جزا، روز پاسخگویى است؛ پاسخگویى به معناى واقعى کلمه؛ پاسخگویى بدون امکان رفع و رجوع بىمورد؛ اصلاً نمىشود انسان عذر دروغین و بیخودى بیاورد. انسان در مقابل خداى متعال است؛ او گریبان انسان را مىگیرد. قیامت، روز محاسبه بىاغماض است؛ همه ما محاسبه مىشویم. قیامت، روز بسته شدن زبان است. زبانبازىهایى که اینجا مىتوان کرد، آنجا دیگر نیست؛ «هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون». زبان، بسته مىشود؛ آنگاه باطن و ملکات و اعضا و جوارح انسان حرف مىزنند. اگر در دلمان حقد، حسد، بدبینى، بدخواهى، امراض گوناگون قلبى، کینورزى نسبت به صالحان و شوق و عشق نسبت به گناهان پنهان کرده باشیم، آنجا همه آشکار مىشود. قیامت، واقعه عجیبى است؛ «الیوم نختم على افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون».
آیات مربوط به قیامت خیلى تکاندهنده است. من پیشنهاد مىکنم هر کدام به تنهایى آیات قیامت را مرور کنیم؛ چون به آن احتیاج داریم. این دیگر از چیزهایى نیست که انسان بتواند آن را ثبت کند و آمار بدهد. صدها آیه در قرآن درباره قیامت وجود دارد؛ هم بشارتهاى قیامت هست، هم تهدیدهاى آن؛ هر دو تکاندهنده است. بشارتهاى قرآن هم تکاندهنده و جذاب و شوقآفرین است؛ تهدیدهاى قرآنى هم تکاندهنده است و دل انسان را آب مىکند. «یبصّرونهم یودّ المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته الّتى تؤویه و من فى الأرض جمیعا ثمّ ینجیه»؛ مجرم از شدت عذاب الهى آرزو مىکند که بتواند فرزند خودش را فدا کند تا نجات پیدا کند؛ عزیزان خودش و همه انسانهاى روى زمین را قربانى کند تا از عذاب نجات پیدا کند؛ اما نمىتواند. عذاب الهى است، شوخى که نیست؛ «کلّا انّها لظى. نزّاعة للشوى. تدعو من ادبر و تولّى. و جمع فاوعى».
امام سجاد (سلاماللَّهعلیه) در دعاى ابوحمزه ـ که دعاى خیلى با حال و خوبى است ـ ترس از قیامت را تشریح مىکنند: «ابکى لخروجى عن قبرى عریانا ذلیلا حاملا ثقلى على ظهرى»؛ امروز مىگریم براى وقتى که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون مىآیم. «انظر مرّة عن یمینى و اخرى عن شمالى اذ الخلائق فى شأن غیر شأنى لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛ یک عده چهرههاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. اینها چه کسانى هستند؟ کسانى هستند که در دنیا از پل صراطى که حقیقت و باطناش در آنجاست و مثال آن در اینجاست، توانستهاند رد شوند. این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگارى است؛ «و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم»؛ صراط این دنیا، همان صراط روى جهنم است. «انّک على صراط مستقیم»ى که به پیغمبر مىفرماید، یا «ان اعبدونى هذا صراط مستقیم»، همان صراط روى جهنم است. اگر اینجا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسانترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور مىکنند. «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنى اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها»؛ اصلاً اینها همهمه جهنم را هم نمىشنوند؛ «و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر». فزع اکبر، یعنى دشوارترین ترسى که ممکن است براى انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانى و روحانى و نفسانى، فزع عظیمى که در آنجاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ اینها را محزون و اندوهگین نمىکند؛ اینها از این صراط عبور کردهاند.
برادران و خواهران عزیز! این صراط براى من و شما خیلى حساس است. ما مسئولیم. ما با آدمهاى معمولىِ کوچه و بازار فرق داریم. ما چه نماینده مجلس باشیم، چه عضو دولت باشیم، چه مدیر فلان بخش نظامى باشیم، چه بخش قضایى باشیم، همین که شما آقایان و خانمها مسئولان بخشهاى مختلف هستید، کار من و شما سخت است. ما اگر تخطى و لغزش پیدا کنیم و اشکالى در کارمان پیدا شود، ضررش فقط به خود ما نمىرسد؛ ضررش به جمع وسیعى مىرسد. ما اگر کمکارى و کوتاهى کنیم، کشور ضرر مىکند. ما اگر خداى نکرده از هواى نفس خود در تصمیمگیرىها پیروى کنیم، از رفیقبازى و خطبازى و عدم ملاحظه ارزشهاى حقیقى تبعیت کنیم، کشور صدمه مىبیند. کار ما سخت است. ما بیشتر از دیگران باید به فکر جهنم و عبور از این صراط دشوار باشیم. این چند سال مسئولیت، ابدى نیست. نماینده مجلس هستید، عضو دولت هستید، وزیرید، مدیرید؛ این سه سال، چهار سال، پنج سال، ده سال مىگذرد. اگر این چند سال را دندان روى جگر بگذارید و دنبال کسب پول، دنبال درآمدهاى نامشروع، دنبال رانتخوارى، دنبال استفاده از امکانات دولتى و دنبال تعرض به بیتالمال نباشید ـ اینکه خیلى دشوار نیست ـ آن وقت «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنى اولئک عنها مبعدون». «هذا یومکم الّذى کنتم توعدون»؛ فرشتگان الهى پیش متقین و مؤمنین مىآیند و مىگویند این همان روز شماست؛ همان روزى است که وعده و مژده آن را انبیا در طول تاریخ به مؤمنین دادهاند. لذت ببرید؛ «ادخلوا الجنّة». ما بیشتر از دیگران باید مراقب باشیم و بیشتر از دیگران از جهنم بترسیم. آتش دوزخ کسانى را که مسئولیت مضاعف دارند، بیشتر تهدید مىکند تا آدمهاى معمولى که خودشان هستند و بار مسئولیت خودشان در دایره خیلى محدود و کوچکى. وضع ما سختتر است.
نکته دیگرى که همینجا اضافه مىکنم، مسئله فرزندان ماست. به فرزندانتان برسید؛ «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس و الحجارة». حق نداریم فرزندان را رها کنیم. سعىتان این باشد که ایمانشان را حفظ کنید. کارى نکنید که ایمان جوانتان، دختر و پسرتان ـ اگر دانشجوست، اگر کاسب است، اگر مشغول کار دیگر است ـ به مبانى شما متزلزل شود. گاهى انسان با دست و زبانِ بىمهار و بیرون از کنترل و با عمل غلطِ خودش کارى مىکند که جوانِ خود را از دین و مبانى دینى و اعتقادات و اصول دور مىکند؛ او را بىاعتقاد مىکند. ما چنین کسانى را داشتیم؛ از هر دو طرف هم ممکن است. گاهى با سختگیرىهاى بیجا ـ که بنده به سختگیرىهاى بیجا اصلاً توصیه نمىکنم ـ و گاهى هم با برخورد تند و تلخ و ترش، بعضىها بچهها را زده مىکنند؛ بعضى هم از آن طرف با بىمبالاتىها و لاابالىگرىها و امکانات بىحساب در اختیار بچهها گذاشتن و از هر غلطِ آنها با اغماض چشمپوشى کردن، بچهها را با دست خود طرد مىکنند؛ در نتیجه بچه فاسد و خراب مىشود. باید با منطق و برخورد صحیح و مهربانانه با فرزندان برخورد کرد. «قوا انفسکم و اهلیکم»؛ جوان و همسرتان را باید حفظ کنید؛ این جزو وظایف شماست. این، اثر تشدید کننده دارد؛ یعنى وقتى در خانوادهای، جوان یا یک عضو خانواده خداى نکرده نقطه ضعفى پیدا کرد؛ مثل لکه سیاهى شد روى دندان، و میناى دندان در این نقطه خراب شد، بتدریج روى ذهن مخاطبهاى خودش و پدر و مادرش اثر مىگذارد و همینطور اثرهاى متقابلِ تشدیدکننده دارد؛ در نتیجه آن حقیقت و معنویت را از دست مىدهد.
این آیه شریفه براى من همیشه جالب بوده است: «الّذین امنوا واتّبعتهم ذرّیتهم بأیمان الحقنا بهم ذرّیتهم و ما التناهم من عملهم من شىء»؛ کسانى که توانستهاند ایمان ذریه خود را حفظ کنند ـ ولو عمل ذریه، آنچنان برجسته نیست ـ ما در درجات عالىِ معنوى، ذریه را به آنها ملحق مىکنیم. در روایت دارد: «لتقرّ عیونهم»؛ تا چشمهایشان روشن شود. مؤمن که شما باشید، اگر توانستید بچه خود را مؤمن بار بیاورید، خداى متعال کمبودهاى این بچه را در قیامت، در بهشت و در عرصات دشوارى که در برابر شماست، جبران مىکند؛ او را به شما مىرساند تا چشم و دل شما روشن شود. خدا براى یک مؤمن خیلى ارزش قائل است.
حرف اصلى ما همینهایى بود که عرض کردیم. من و شما اگر بخواهیم راه خود را درست برویم و این کشور از وجود من و شما سود ببرد، راهش این است که عرض کردیم: باید به فکر دل خودمان، به فکر قیامت خودمان، به فکر فرداى خودمان و به فکر محاسبه الهى از خودمان باشیم و در این زمینه نسبت به خودمان اغماض نکنیم.
و اما دو سه نکته در زمینه مسائل جارى کشور عرض کنم. اتفاقات ریز و درشتى در زمینه مسائل داخلى، خارجى، مخالفتها، معارضهها، انرژى اتمى و دیگر مسائل جریان دارد. ما اگر توجه کنیم کجا ایستادهایم و در چه وضعیتى هستیم، جواب همه این سؤالها داده مىشود؛ اینکه این اتفاقها چرا مىافتد و انگیزه و هدف چیست؟ مسئله این است که ملت ایران با انقلابِ خودش سقف فلک فرهنگ و سیاست را در دنیا شکافته و طرح نویى در انداخته است. روزى که دنیا دو قطبى بود و دو ابرقدرت با همدیگر آنطور معارضه داشتند، در مقابله با این طرحِ نو با هم همدست شدند. پس معلوم مىشود که طرح نوى ملت ایران که با انقلاب اسلامى آن را به میدان آورد، چیزى است که جهت مشترک دو ابرقدرت را هدف و آماج خود قرار داده بود و آن را تهدید مىکرد. آن جهت مشترک چیست؟ قدرتطلبى و سلطهطلبى. بله، ما با نظام سلطه مواجه شدیم. نظام سلطه یعنى اینکه در دنیا یک امپراتورىِ قدرت وجود دارد، متشکل از طرفهایى. در مقابل آنها، منابع ثروت متعلق به ملتها وجود دارد. رابطه بین این دو قطب، رابطه سلطه است؛ سلطهگر و سلطهپذیر. او سلطهگرى مىکند؛ ملتهایى هم که یا خاکشان، یا آبشان، یا نفتشان، یا منابعشان، یا موقعیت سوقالجیشىشان مورد نیاز آن مرکز قدرت است، باید سلطهپذیر باشند و آنچه را که او لازم دارد و منافعش تأمین مىشود، تقدیم او کنند. اگر این کشورها منابع و ثروت خود را تقدیم کردند، فبها؛ مثل خیلى از کشورهاى جهان سومِ بهاصطلاحِ رایج؛ یعنى کشورهاى عقبافتاده. دولتهایى سر کار بودند و منافع ملتهاى خود را دودستى تقدیم مىکردند؛ مثل کشور خود ما در دوران رژیم طاغوت؛ اینها مطیع و تسلیم بودند. تسلیم بودن معنایش این نبود که در همه امور حرف آنها را گوش مىکردند؛ نه، در برخى از امور اختلافنظر هم داشتند، اما خواسته آنها را برآورده مىکردند. آنها مىگفتند قرارداد نفت اینطورى باشد، اینها قبول مىکردند؛ در اپک آنطورى تصمیم بگیرید، اینها مىگفتند چشم؛ نسبت به اسرائیل و صهیونیسم اینگونه عمل کنید، اینها مىگفتند چشم؛ نسبت به کشورهاى منطقه اینگونه عمل کنید، اینها مىگفتند چشم؛ موضعگیرىتان در سازمان ملل اینطورى باشد، اینها مىگفتند چشم؛ بعد بتدریج وارد امور داخلى کشورها مىشدند و مىگفتند دولتِ آنطورى بهکار بگمارید، این سیاستها را اعمال کنید، چنین تغییراتى در کشور بهوجود بیاورید، اینها هم مىگفتند چشم.
نوع دیگر سلطهپذیرى این است که یک وقت دولتى در مقابل منفعتى از منافع آنها سر بلند مىکند، اما آنها مىزنند سرش را مىشکانند و کنارش مىزنند؛ او هم که پشتوانه مردمى ندارد ـ چون همین سلطهگرها او را نگه داشتهاند ـ براحتى از میان مىرود؛ در نتیجه یکى دیگر را سر کار مىآورند، که نمونههایش را در کشورهایى دیدیم و من الان نمىخواهم اسم این کشورها را بیاورم؛ شاید خود شماها هم توجه دارید. در میان کشورهاى همسایه، از این قبیل کم نداشتیم؛ یکى را بردهاند، یکى را آوردهاند. این نظام سلطه است در دنیا. کسانى که در نظام سلطه پامال مىشوند، ملتها هستند؛ منافع و هویت و شخصیت و ارزشها و فرهنگشان نابود مىشود. روزبهروز هم نظام سلطه تقویت شده است؛ یعنى از وقتى که استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم بهوجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطىِ سریع و فوقالعادهای که وجود دارد و امکانات نظامى و پولى و تبلیغاتى و غیره، نظام سلطه هرچه میخهاى خود را بر سرزمین محل زندگى ملتها و انسانها بیشتر فرو کرده، انسانها محکوم شدهاند به تو سرى خورى و سلطهپذیرى. نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمىشود. هرچند کمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم کرده بودند؛ البته نه از روى طوع و رغبت؛ تقسیمِ از روى ناچارى؛ یک قسمت دست این، یک قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شوروىِ مدعىِ سوسیالیسم و کمونیسم و عدالت اجتماعى، در اروپاى شرقى فجایع عظیمى به راه انداخت که لابد بعضى از شماها یادتان هست ـ ماها که یادمان هست ـ بعضىها هم لابد در کتابها و نوشتهها خواندهاید. لهستان یکطور، مجارستان یکطور، چکسلواکى یکطور. خونها ریختند، آدمها کشتند، تانکها بردند؛ همان کارى که امروز امریکایىها در عراق دارند مىکنند؛ همان کارى که امریکایىها چند صباحِ قبل در افغانستان کردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حرکت سلطهآمیز و متکىِ به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامى آمده این مدار را قطع کرده؛ مىگوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بىجواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلى معتقد شدهاند. هر کس نگاه کند، در دنیاى اسلام نشانههاى این را بروشنى مىبیند؛ یک نمونهاش فلسطین است. فلسطین دهها سال تحت اشغال بود، بدون اینکه ملت فلسطین خودى نشان دهند؛ اما مىبینید ملت فلسطین به کجا رسیدهاند و با این همه فشار چگونه ایستادهاند. اظهاراتى که بعضى از کشورهاى حول و حوش خود ما در زمینه گرایش به مردم و گرایش به اسلام و گرایش به جهات مردمى مىکنند، بهخاطر این است. ایستادگى مردم عراق را مىبینید. این عراقىها همان کسانى هستند که سالهاى متمادى زیر فشار حکومت انگلیس و بعد هم عواملِ چپ حرکت نمىکردند؛ این موج بیدارى اسلامى است که عراقىها را اینطور بیدار کرده است. این طرح جدید کار خودش را کرده؛ یک فرهنگ جدید، یک فکر جدید و یک مسیر جدید براى بشریت مطرح کرده است. عصبانیتها و اشکالات مربوط به این است. مسئله بمب اتم و دنبالههاى آنچه در توهم فعالیت نظامىِ اتمى در دنیا مىپراکنند، همه بهانه و حرف است؛ مسئله این نیست. حتّى با اسلام هم به عنوان خودِ اسلام و شعار اسلام مخالفتى نیست. این را شما توجه داشته باشید که در تاریخِ حکومت شعارهاى دینى یا حکومتهاى مدعىِ دین، حکومت روحانیان کم نیست؛ فراوان است. در دوره جوانى ما، در مناطقى از دنیا حکومت روحانیون مسیحى بود. در چند قرن گذشته هم که کلیسا بر خیلى از کشورهاى غربى و بعضى مناطق دیگر حکومت مىکرد. در تاریخ اسلام هم که حکومت مدعیان دین و تولیت دین را مىبینیم. این چیزها در تاریخ کم نیست؛ الان هم در دنیا حکومتهایى هستند که شعار دین سرِ دستشان قرار دارد. آنچه در دنیا کمیاب است ـ که این همه دشمنى را به خودش جذب کرده ـ حکومت ارزشهاى دینى است؛ پیدا شدن دین است؛ یعنى اصرار بر تحقق عدالت اجتماعى. اینکه ما مىگوییم، شعار نیست؛ حقیقت و هویت ماست. ما اگر دنبال عدالت اجتماعى نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهورى اسلامى معنى ندارد. باید عدالت اجتماعى را تحقق ببخشیم؛ باید ارزشهاى اسلامى را در جامعه پیاده کنیم؛ باید جامعه را، جامعه دینى و اسلامى کنیم.
بنده دو سه سال قبل در یکى از همین جلسات گفتم ما یک انقلاب اسلامى داشتیم، بعد نظام اسلامى تشکیل دادیم، مرحله بعد تشکیل دولت اسلامى است، مرحله بعد تشکیل کشور اسلامى است، مرحله بعد تشکیل تمدن بینالملل اسلامى است. ما امروز در مرحله دولت اسلامى و کشور اسلامى قرار داریم؛ باید دولت اسلامى را ایجاد کنیم. امروز دولت ما ـ یعنى مسئولان قوه مجریه، قوه قضاییه، قوه مقننه، که مجموع اینها دولت اسلامى است ـ سهم خوبى از حقایق اسلامى و ارزشهاى اسلامى را دارد؛ اما کافى نیست؛ اولش خود من. باید بیشتر به سمت اسلامى شدن، مسلمان شدن و مؤمنانه و مسلمانانه زندگى کردن برویم. باید به سمت زندگى علوى برویم. رفتن به سمت زندگى علوى معنایش این نیست که اگر آن روز لُنگ مىبستند و راه مىرفتند، امروز هم لُنگ ببندیم و راه برویم؛ نه، امروز دنیا پیشرفته است. باید روح زندگى علوى ـ یعنى عدالت، تقوا، پارسایى، پاکدامنى، بىپروایىِ در راه خدا و میل و شوق به مجاهدتِ در راه خدا ـ را در خودمان زنده کنیم؛ باید به سمت اینها برویم؛ این اساسِ کار ماست. و به شما عرض کنم، در آن صورت کارآمدى جمهورى اسلامى هم مضاعف خواهد شد؛ چون مشکل اساسىیى که ممکن است براى نظام اسلامى پیش بیاید، کارآمدى در نگاه جهانى است؛ بگویند آیا توانستند این کار را بکنند، توانستند آن کار را بکنند؟ اگر ما قدمبهقدم تحول درونى خود را جدى بگیریم و پیش ببریم و پایبندى خود را به ارزشها و اصولِ خود عملاً نشان دهیم، کارایى و توفیقات ما هم بیشتر خواهد شد. البته دشمنان نمىخواهند؛ جنجال و هیاهو مىکنند؛ اهمیتى هم ندارد.
اعتقاد من این است؛ آنقدرى که اروپا و امریکا به مسئله انرژى هستهای تظاهر مىکنند و وانمود مىکنند نگران این قضیه هستند، نگران نیستند. خودشان هم مىدانند که ما دنبال سلاح هستهای نیستیم. ما مرتب تکرار مىکنیم، اصرار مىکنیم؛ آنها «نه» مىگویند و سرى تکان مىدهند! درحالىکه مىدانند ما دنبال سلاح اتمى نیستیم. مسئله، مشغول کردن نظام اسلامى است. یکى از اهداف عمده اینها این است که نظام اسلامى را مشغول کنند؛ ذهن مدیران، مسئولان، مجلس، دولت و دستاندرکاران گوناگون را از مسائل جارى و کارى کشور در بخشهاى مختلف ـ چه بخش قضایى، چه بخش اجرایى، چه بخش تقنینى ـ منصرف و غافل کنند. این مسئله هم که حل بشود، باز مسئله دیگرى درست خواهد شد!
البته درباره این مسئله اگر بخواهیم یک جمله عرض کنیم، این است: مذاکرهکنندهها و مأموران دولت جمهورى اسلامى دنبال این کار هستند؛ دارند حرف مىزنند و کار مىکنند؛ همان خط قرمزهایى را هم که مسئولان کشور در اظهاراتِ علنى گفتهاند، آنها هم در مذاکراتشان دنبال مىکنند؛ لیکن آن چیزى را که باید بجد به طرفهاى مذاکره گفت و در میان گذاشت، این است که به این فکر نباشند که با حرفهاى نادرست و غیرمنطقى خود، ملت ایران را معتقد کنند که طرفها اعتقاد به منطق ندارند. اگر ملت ایران به این نتیجه رسید که طرفهاى صحبت به منطق پایبند نیستند، گفتگو با آنها را ترک خواهد کرد؛ چون کسىکه اهل منطق نیست، چه گفتگویى، چه حرفى؟! ما در یک سال گذشته نشان دادهایم که اهل منطق هستیم و منطق داریم. گفتند مىخواهیم شفاف باشید؛ گفتیم خیلى خوب، مقررات جهانى است؛ نمایندگان آژانس بینالمللى انرژى هستهای بیایند بازدید کنند تا اگر نگرانند، نگرانىشان برطرف شود. نظام جمهورى اسلامى منطق را شاخص کار خودش قرار داد. آنجایى که چیزى را قبول کرد، با منطق بود؛ آنجایى که چیزى را رد کرد، با منطق بود. هرجا هم خواستند زورگویى کنند، جمهورى اسلامى ایستاد و قبول نکرد. زورگویىِ طرفهاى مقابل، نشاندهنده بىمنطقىِ آنهاست؛ منطق ندارند. «شما باید غنىسازى را تعلیق بلندمدت کنید»؛ چرا و به چه دلیل؟ چه ربطى بین شفافسازى و تعلیق یا توقف غنىسازى است؟ با هم هیچ ارتباطى ندارد. با این یاوهگویىها و حرفهاى دوران استعمار، مگر مىشود ملتى را از حقوق و خواستهها و نظرات خودش محروم کرد؛ آن هم ملت ایران؛ این ملت زنده؟ طرفهاى مذاکره بدانند ملت ایران زنده است. موجود زنده، هم اهل منطق است، هم اهل حرکت است، هم اهل تعامل است، هم اهل دفاع است، هم اهل مشت زدن است؛ آنجایىکه لازم باشد.
آنچه ما در این زمینه عرض مىکنیم، این است که بىمنطق حرکت کردن، مورد قبول و پذیرش جمهورى اسلامى و ملت بزرگ ایران قرار نمىگیرد؛ و اگر به هر شکل تهدیدى در مذاکرات پیش آمد، نشاندهنده عدم برخوردارى از منطق است. اگر منطق باشد، تهدید نیست. اگر تهدید شد، نشاندهنده بىمنطقى است؛ و بىمنطقى، ما را از اصل گفتگو و ادامه همکارى با طرفهاى مربوط به آژانس و غیره باز خواهد داشت.
آنچه ما مسئولان احتیاج داریم، این است که کارآمدى خود و نظام را افزایش دهیم. کارآمدى هم باید در جهت تحقق خواستها و اهداف اسلامى باشد؛ در جهت پیاده شدن و عینى شدن ارزشها در جامعه باشد. بخشهاى فرهنگى و اقتصادى و سیاسى و امنیتى ما مسئولند؛ همه مسئولند. همه باید به مسئولیت خودشان توجه داشته باشند و خود را در مقابل این مسئولیتها پاسخگو بدانند؛ این وظیفه همه ماست. بدانیم که اگر ما به وظیفه خود عمل کردیم، با امکاناتى که بحمداللَّه خداى متعال بوفور در اختیار این کشور و این ملت قرار داده است، و با تجربه پیشرفتى که داریم، پیروزى جمهورى اسلامى و پیروزى حق بر باطل در این میدان قطعى است.
ما در این سالها پیشرفت خوبى داشتهایم. در طول بیستودو سال، از وقتى که جمهورى اسلامى خودش را یافت و وارد میدانهاى گوناگون سازندگى شد ـ از سالهاى دوم، سوم انقلاب تا امروز ـ پیشرفت ما خوب بوده است. ما همان کشورى هستیم که سیم خاردار را هم باید وارد مىکردیم؛ اما الان مىتوانیم موشکمان را هم صادر کنیم. آن روز ما در زمینههاى گوناگون علمى، همهجا توى کوچههاى بنبست بودیم؛ اما امروز در اغلب زمینههاى علمى، راه را باز، میدان را وسیع و روندگان را پُرنشاط مشاهده مىکنیم. حرکت علمى در کشور راه افتاده است. پیشرفتهاى زیادى هم وجود داشته که بعضى را در آمارها امروز آقاى رئیسجمهور بیان کردند و بسیارى دیگر هم پیشرفتهاى نظام اسلامى است. این تجربه ملت ایران است؛ تجربه پیشرفت، تجربه موفقیت، توکلِ به خدا، تصمیم بر تحقق بخشیدن به ارزشهاى الهى و اسلامى و کوتاه نیامدن در این میدان ـ که جاى کوتاه آمدن نیست ـ و برنامهریزى براى پیاده کردن این ارزشها و این اهداف در بخشهاى گوناگون نظام اسلامى؛ این جزو وظایف حتمى و قطعى ماست و امیدواریم انشاءاللَّه خداى متعال مقدر فرموده باشد که مسئولان کشور و قواى سهگانه بتوانند در این زمینه گامهاى موفقى بردارند و کار اساسىیى بکنند. هم قوه مجریه، هم قوه مقننه، هم قوه قضاییه توجه داشته باشند که امروز کشور تشنه کار کردن آنهاست. باید کار و تلاش کرد و ظرفیت توانایىها و کارکرد کشور را بالا برد.
پروردگارا! به محمد و آل محمد آنچه را که گفتیم، براى ما در پیشگاه خودت مایه حسنه و ثواب قرار بده. پروردگارا! به ما ـ گوینده و شنونده ـ توفیق عمل کردن به آنچه گفته شد، عطا بفرما؛ ملت ایران را سربلند کن؛ او را بر دشمنانش پیروز کن؛ توفیق تقوا و پارسایى و پرهیزگارى را به همه مسئولان کشور عنایت کن؛ روح مطهر امام بزرگوار را با اولیایش محشور کن و شهداى عزیز ما را با محمد و آل محمد محشور بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته